وبسایت شخصی مهدی نیرومندان

دست نوشته های مهدی نیرومندان

وبسایت شخصی مهدی نیرومندان

دست نوشته های مهدی نیرومندان

وبسایت شخصی مهدی نیرومندان

اسمم مهدی، متولد 31 گل آور (اردیبهشت) ماه 1367 هستم، در حال حاضر ساکن شهر تبریز ، در استان آذربایجان شرقی هستم.
سال 1385 با اینترنت آشنا شدم. مثل بیشتر وبمسترها با یک وبلاگ شروع کردم و پس از مدتی (مدیریت و امنیت سرور ویندوز لینوکس،میکروتیک،برنامه نویسی ویژوال بیسیکVisual Basic Programming)(امنیت اینستاگرام، تلگرام، وبسایت، وو...)(کد نویسی اندروید, php, html, و طراحی انواع قالب ها)

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

سخنان ناب حسین پناهی

جمعه, ۲۴ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۴۶ ق.ظ

از آجیل سفره عید چند پسته لال مانده است 
آنها که لب گشودند ، خورده شدند 
آنها که لال مانده اند ، می شکنند 
دندانساز راست می گفت 
پسته لال ، سکوت دندان شکن اس


می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … !

از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “

فهمیدم

پای ” او ” در میان است …



اجازه … ! اشک سه حرف ندارد … ، اشک خیلی حرف دارد!!!


بهزیستی نوشته بود : 
شیر مادر ، مهر مادر ، جانشین ندارد 
شیر مادر نخورده ، مهر مادر پرداخت شد 
پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم 
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت جز معلم ریاضی عزیزم 
که همیشه میگفت : گوساله ، بتمرگ !!!!؟؟؟؟


با اجازه محیط زیست در دریا دکل می کاریم 
ماهی ها به جهنم ! کندوها پر از قیر شده اند 
زنبورهای کارگر به عسلویه رفته اند ، چه سعادتی ! 
داریوش به پارس می نازید ، ما به پارس جنوبی !


می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد

بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود …

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.

تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود…!


این روزها به جای” شرافت” از انسان ها

فقط” شر” و ” آفت” می بینی !


راســــــتی،

دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام…!

“حــــال مـــن خـــــــوب اســت” … خــــــوبِ خــــوب


 می‌دونی”بهشت” کجاست ؟

یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب !

بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری…


 وقتی کسی اندازت نیست

دست بـه اندازه ی خودت نزن…


 ماندن به پای کسی که دوستش داری

قشنگ ترین اسارت زندگی است !


 می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما

بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند …


 می دانی

یک وقت هایی باید

روی یک تکه کاغذ بنویسی

تـعطیــل است

و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت

باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال ســوت بزنی

در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که

پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویـی

بگذار منتـظـر بمانند !!!


 مگه اشک چقدر وزن داره…؟

که با جاری شدنش ، اینقدر سبک می شیم…

  • مهدی نیرومندان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی